حنیفاحنیفا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

حنیفا مورچه ی قشنگ مامانشه

ماشین خندیدن

یه بار داشتی از پنجره بیرون رو نگاه می کردی. یهو با لبخند گفتی :ماشین خندیدن!!! اول اعتنا نکردیم تا این که  چند بار تکرار کردی و مامانی گفت :حنیفا چی رو داره می گه؟ دایی محمد نگاه کرد و دید یه mvm هست که چراغ و جلوبندی اش طوریه که انگار داره لبخند می زنه!!!   ...
25 تير 1393

آشپزی

دیگه خودت برای خودت آشپزی می کنی یه ظرف بر می داری.کشمش و ... (یعنی تقریبا هرچی به دستت برسه )می ریزی توی ظرف.بعد هم در حالی که می گی:"نمکم می ریزیم "  نمک هم به ظرفت اضافه می کنی. بعدم درخواست بشقاب و قاشق می کنی و توی سه تا بشقاب از غذایی که درست کردی می ریزی(که همون کشمش نمکی هست.)و با اصرار از من و اگر باباهم خونه باشی از من و بابا می خوای که غذا بخوریم.بعد هم با کلی ذوق  و برق خوشحالی توی چشمات ما رو نگاه می کنی که غذا می خوریم. حالا که روزه هستیم باید کلی فیلم بازی کنیم که شما فسقلی خانوم فکر کنی از دستپخت شما خوردیم.
25 تير 1393

ماضی بعید

افعال ماضی بعید رو این طوی بیان می کنی که هم فعل بودن و هم فعل اصلی رو صرف می کنی یعنی مثلا می گی: کردم بودم رفتی بودی به جای کرده بودم یا رفته بودی ...
3 تير 1393

آبروریزی

چند شب قبل رفته بودیم رستوران. من رفتم دسشویی. وقتی اومدم بیرون ،بابا اکبر گفت: حنیفا خانوم اومده وسط رستوران وایساده و با صدای بلند اعلام کرده:مامان رفته جیش کنه
3 تير 1393
1